Before i fall

دومین کتابی که توی طاقچه خوندم. در مورد دختری بود که توی یه روز گیر کرده، اولش فکر کردم که خیلی مسخره است ولی خیلی جالب بود و من واقعا دوسش داشتم. اگه فرصت کردین حتما بخونینش. اینم چندتا از تیکه از کتاب:

  چقدر آدم‌ها عجیبن. می‌تونین هر روز اونا رو ببینین می‌تونین فکر کنین اونا رو می‌شناسین و بعد متوجه می‌شین که اصلاً شناختی ازشون ندارین. 

   یکی از چیزایی که اون‌روز صبح یاد گرفتم این بود: اگه از خطی عبور کنین و اتفاقی نیفته، اون خط معناشو از دست می‌ده. مثل اون معما در مورد یه درخت قدیمی که توی یه جنگل زمین می‌افته و این‌که اگه کسی نباشه که این صدا رو بشنوه، باز هم صدایی تولید کرده؟ 

  یه لحظات خاصی تا ابد طول می‌کشن. حتا بعد از این‌که تموم می‌شن ادامه دارن، حتا بعد از این‌که مُردین و دفن شدین، اون لحظات هنوز دووم می‌آرن، رو به عقب و جلو، به‌سمت بی‌نهایت. اونا هم‌زمان همه‌چیز و همه‌جا هستن.
اونا معنابخشن. 

+راستی شما چی می خونین؟

++الان که همه زدین تو کار چالش قبل از مرگ، خوبه که این کتابم بخونین؛)


مشخصات

آخرین جستجو ها